منِ او هم تمام شد. از ظهر تا الان که نصفه شبه، علیِ حاج‌فتاح‌اینا، توی مغزم رژه میره. انقدر آروم و با طُمأنینه که دوست دارم بجای متن فقط بنویسم: علیِ فتاح، علیِ فتاح.
مه‌تاب نه! مریم نه! فقط علیِ فتاح!

منتشرشده در کتاب

بعد از آخرین مطلبی که قبل از این متن، در اینجا نوشتم، اتفاق ناگواری افتاد که اصلا انتظارشو نداشتم. قرار بود این صفحه، اتاقِ امن ِ ذهنی من باشه برای سامان دادن به افکارم، اما ناگهان متوجه شدم کسی که اصلا انتظارشو نداشتم داره این صفحه رو میخونه و به بدترین شکل ممکن، من رو قضاوت میکنه.

منتشرشده در همه مطالب

از روزی که تصمیم گرفتم کتاب خوان حرفه ای بشم، چند ماهی بیشتر نمیگذره. بطور متوسط ماهیانه یک یا دو کتاب خوندم. شیطان و خدای سارتر هم دیشب به اتمام رسید. خب، طبق معمول، بعد از مطالعه هر کتاب، احساسات رو کنار میزارم و عقل رو میارم وسط تا فکر کنم و تصمیم بگیرم.

منتشرشده در کتاب

شب تمام شده و ساعت ۹ صبحه. من همچنان بیدارم. دل گرفتگی شدید آزارم میده. دل گرفتگی از چی؟! دقیقا نمیدونم، فقط میدونم خیلی خیلی از گذر عمرم متاسفم. این برای اولین باره که دوست دارم زمان به عقب بر میگشت و من ۱۸ سالم می‌بود. اگر الان ۱۸ ساله بودم

منتشرشده در کتاب

بالاخره کتاب رو تموم کردم. هرچند خیلی کتاب کم حجمیه اما چون تمام صفحاتش من رو به فکر می برد خوندنش طول کشید. البته این کتابی نیست که آدم بخونه و بزاره کنار، بلکه هر چند ماه یک بار باید مجددا از اول شروع به خوندنش بکنم.

کتاب المقاماتُ العَلیَّه یا خلاصه‌ی معراج السعاده که شیخ عباس قمی کتاب معراج السعاده رو که توسط ملا احمد نراقی نوشته شده رو خلاصه کرده تا مردم همیشه بتونن همراهشون داشته باشن و بارها و بارها مطالعه کنن!

کتاب خیلی خیلی خوبی بود. ایشالا سه ماه دیگه مجددا شروع میکنم به خوندنش.

منتشرشده در کتاب