پنج شنبه, 25 مرداد 1397 06:32
نوشتن به دست نویسندهی بزرگی به نام من!
دیروز و امروزم، به طراحیِ قالب جدید سایتم، گذشت. بعد از ماجرای هفتهی پیش که تصمیم گرفتم یه سفری در زمان بکنم و به چند سال قبل برگردم و زندگی رو از هجده سالگی شروع کنم، تصمیم گرفتم، در کنار لذت خوندن کتاب، کمی در حوزهی نوشتن، فعالتر باشم. هرچند این نوشتن، چیزی بیشتر از خُزَعبَلاتِ روزانهی افکارم نباشه.
پیش خودم فکر کردم که فرد تنبلی مثل من، اگر بخواد نویسندهی بزرگی بشه باید اول عادت به نوشتن پیدا کنه! بعدش گفتم: خب! حالا چی بنویسم؟ یه صدایی درونم گفت: برو چندتا وبلاگ که همیشه در حال نوشتن هستن رو ببین و ایده بگیر.
دست بکار شدم و به چندتا وبلاگ سر زدم. برام جالب بود، آدمای مختلف، احساسات مختلف و رنگارنگ. یکی غمگین و دیسلاو، یکی شاد و خرم. یکی از این وبلاگ نویسا حتی عطسه هم که میکرد مینوشت. یعنی فکر کنم مثلا در روز بیستا سیتا مطلب ارسال میکرد. چقدرم مردم براش نظر میذاشتن.
اومد دستم که از کجا شروع کنم و چی بنویسم. پیش خودم گفتم: شاخههای اصلی افکارم، که هر روز من رو به خودشون مشغول میکنند رو مینویسم. اینطوری هم دست به قلم شدم و هم کمی از بار شلوغِ ذهنم، کم میکنم. و این بود که این متن رو نوشتم.
در اولین هجده سالگیم، زیاد علاقهای به نوشتن نداشتم. اما در این هجدهسالگی جدیدم، علاقه خاصی به نوشتن پیدا کردم. این چند خط که خیلی حال داد. یعنی هنوزم داره حال میده، اما یکی درونم میگه بسه دیگه! سِ نکن! تا همینجا برای این مطلب کافیه.
منتشرشده در
همه مطالب
چهارشنبه, 18 بهمن 1396 10:02
از استاد بنان تا جهانشاه صارمی با بهار دلنشین / کد پیشواز همراه اول!
دیروز وقتی با تلفن همراه یکی از رفقا تماس گرفتم، ناگهان عطرِ موسیقی زیبای تا بهار دلنشین استاد غلامحسین بنان توی فضای محل کار پخش شد. آنقدر به دلم نشست که دوست نداشتم طرف موبایلش رو جواب بده تا بتونم بیشتر گوش بدم!
منتشرشده در
همه مطالب