من از نگاه کردن به عکس کسایی که دوستشون دارم سیر نمیشم.
بیشترِ زمانِ من، بجای اینکه مثل دیگران در شبکههای اجتماعی بگذره، داره توی گالری تصاویرم میگذره. هی عکس طرف رو نگاه میکنم و هی توی نرمافزارهای ویرایش و آرایش تصویرِ گوشی بازش میکنم و هزارتا بلا و افکتِ مختلف سرش در میارم و ذخیره میکنم.
نمیدونم چرا خیلی ساده انگارانه و بچهگانه خیال کردم اونم همینطوره! یه عکس خوشگل از خودم رو که یه افکت حسابی بهش داده بودم و بنظرم خیلی تووووپ شده بود براش توی تلگرام ارسال کردم، همینکه تصویر شروع کرد به آپلود شدن و اون دایرهی درصدشمار شروع به پر شدن کرد، دیدم طرف عکس یکی دیگه رو گذاشته پروفایلش 😶. تا این رو دیدم، ارسال تصویرم رو کنسل کردم و مثل همیشه آدم خوبهی درونم شروع کرد به دلداری دادن و توجیه کردنِ قضیه. بهم گفت: شاید دلش برای طرف تنگ شده خُب. اما درجا آدم بدهی درونم به صدا درومد که اولا چرا هوس نمیکنه عکس تو رو روی پروفایلش بزاره و دوما چرا اصلا عکسی از تو در پروفایلش نیست اما تا دلت بخواد عکس از اون طرف و احساساتش به اون در پروفایلش هست؟ و همینطور ادامه داد( آدم بدهی درونم رو میگم): اینقدر خودت رو کوچیک نکن. تا کی میخوای دنبالش بدویی، یکم سنگین باش، اَه.
و اینجا بود که مثل همیشه! چی گفتم؟ مثل همیشه و تاکید میکنم مثل همیشه! احساسِ نیاز به در افق محو شدن بهم دست داد.
الانم توی اُفق محوم و دارم به این فکر میکنم که آیا نیمهی گمشدهی انسان فقط یک توهمه؟! 🤒
دیدگاهها
جای خدا در دل ها خالیست
برام خیلی عجیبه که بیش از یک ساله این کامنت رو ندیده بودم!! ولی در هر حال الان که نگاه میکنم میبینم بسیار سخن حکیمانه ای بود 🌹