سه شنبه, 04 دی 1397 22:17

خراب شده ای به نام ذهن پریشان و مُتِشَتِت من

بعد از آخرین مطلبی که قبل از این متن، در اینجا نوشتم، اتفاق ناگواری افتاد که اصلا انتظارشو نداشتم. قرار بود این صفحه، اتاقِ امن ِ ذهنی من باشه برای سامان دادن به افکارم، اما ناگهان متوجه شدم کسی که اصلا انتظارشو نداشتم داره این صفحه رو میخونه و به بدترین شکل ممکن، من رو قضاوت میکنه.

ابتدا خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم نوشتن در این صفحه رو کنار بزارم، اما بعد از مدتی دیدم نمیتونم و به این نوشتن نیاز دارم. پس تصمیم گرفتم یک وبلاگ و یا وبسایت بی نام و نشان دیگه بسازم و اونجارو اتاق در بسته و ناشناس خودم بکنم اما این هم راضی کننده نبود.

از اون روز تا حالا فیلم های زیادی دیدم و چندتایی هم کتاب خوندم که یکی از بهترین کتابهای عمرم هم توشون بود.

از فیلم درخششِ استنلی کوبریک تا فیلم پیشنهاد بیشرمانه. از حافظه‌ی نولان تا دارودسته نیویورکی‌های اسکورسیزی. و یه چندتا فیلم خوب و بدِ دیگه.

از کتابهای خوبی هم که خوندم میتونم صدسال تنهایی مارکز و از همه مهمتر دنیای صوفی اثر گُردر رو نام ببرم. دیونه کننده بود برام. از چهارسالگی که میتونستم سوال بپرسم و با جمله مایوس کننده‌ی «اَه، نمیدونم، تو چقدر سوال‌های عجیب و غریب میپرسی» مادرم، تا امروز که خیلی بزرگ شدم، همه‌ی سوال‌های بی جواب من، توی این کتاب بودن البته اونجاهم بی‌جواب!!

خلاصه ذهنم خیلی آشفتست. به امید روزهای بعد و متنهایی که در تخلیه‌ی ذهنم بیشتر کمکم کنن.

خبرِ بد اینکه گوشیم سوخت و مهمترین اطلاعاتم به فنا رفت تا بفهمم که ای سیس‌ادمینِ محترم: بکاپ بکاپ بکاپ! یه سه تومنی هم وسط این وضعیت پیاده شدم برای گوشی جدید.

دیدگاه شما